معنی تزریق و آمپول زدن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
تزریق. [ت َ] (مص) درچکانیدن. داخل کردن داروی مایع در زیر پوست بدن یا در داخل رگ بوسیله ٔ سوزن مخصوص آمپول زدن. (فرهنگ فارسی معین).
تزریق. [ت َ] (مص) ریا و نفاق و دروغ و کسی را به ریا ونفاق و دروغ نسبت کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج).
ترکی به فارسی
چراغ برق 2- آمپول
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
فارسی به ایتالیایی
iniezione
فرهنگ معین
[فر.] (اِ.) شیشه کوچکی محتوی داروی تزریقی یا خوراکی.
فرهنگ واژههای فارسی سره
آوندک
معادل ابجد
863